behniya
ارسالها : | 5 |
عضویت: | 17 /2 /1396 |
|
تو كیستی، كه من اینگونه بی تو بی تابم؟ (فریدون مشیری)
تو كیستی، كه من اینگونه بی تو بی تابم؟شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم . تو چیستی، كه من از موج هر تبسم تو بسان قایق، سرگشته، روی گردابم! تو دركدام سحر، بر كدام اسب سپید؟ تو را كدام خدا؟ تو از كدام جهان؟ تو در كدام كرانه، تو از كدام صدف؟ تو در كدام چمن، همره كدام نسیم؟ تو از كدام سبو؟ من از كجا سر راه تو آمدم ناگاه!چه كرد با دل من آن نگاه شیرین، آه! مدام پیش نگاهی، مدام پیش نگاه! كدام نشاه دویده است از تو در تن من؟ كه ذرههای وجودم تو را كه می بینند، به رقص می آیند، سرود میخوانند! چه آرزوی محالی است زیستن با تومرا همین بگذارند یك سخن با تو: به من بگو كه مرا از دهان شیر بگیر! به من بگو كه برو در دهان شیر بمیر! بگو بروجگر كوه قاف را بشكاف! ستاره ها را از آسمان بیار به زیر؟ ترا به هر چه تو گویی، به دوستی سوگند هر آنچهخواهی از من بخواه، صبر مخواه. كه صبر، راه درازی به مرگ پیوسته ست! تو آرزوی بلندی و، دست من كوتاهتو دوردست امیدی و پای من خسته ست. همه وجود تو مهر است و جان من محروم چراغ چشم تو سبزست و راه من بسته است.
|
|
یکشنبه 17 اردیبهشت 1396 - 20:56 |
|