سلام مهمان گرامی؛
به انجمن لارکتون خوش آمدید برای مشاهده انجمن با امکانات کامل می بايست از طريق این لینک عضو شوید.


ابزار هدایت به بالای صفحه

مخصوص کاربران فعال . . .ثبت رایگان لینک کاربران در انجمن لارکتون و بک لینک رایگان

ثبت کانال تلگرام . . .افزایش ممبر کانال با ثبت کانال خود در سایت

جذب مدیر فعال . . .قوانین رو حتما مطالعه کنید
بازدید از تاپیک : 62
اطلاعات نویسنده محتوای پاسخ
modirkol
آفلاین
ارسال‌ها : 96
عضویت: 2 /2 /1393
تشکرها : 57
تشکر شده : 1

حسنک


داستان های بامزه و خنده دار دبستانی   طنز




گاو
ما ما می کرد. گوسفند بع بع می کرد. سگ واق واق می کرد و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی؟ شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود .

آموزگار به دانش آموزان گفت کتابهای خود را باز کنید و از روی درس حسنک کجایی بخوانید. یکی از دانش آموزان شروع به خواندن کرد:

گاو ما ما می کرد. گوسفند بع بع می کرد. سگ واق واق می کرد و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی؟ شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود . حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آمد. او به شهر رفته و در آنجا شلوار جینو تی شرت های تنگ به تن می کند. او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند. موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند. دیروز که حسنک با کبری چت می کرد، کبری
گفت تصمیم بزرگی گرفته است. کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت می کرد. پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود وچت می کرد. پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود. او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند. پتروس در حال چت کردن غرق شد. برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود .ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت. ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد. ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت. قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد. کبری و مسافران قطار مردند. اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت. خانه مثل همیشه سوت و کور بود. الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد. او حتی مهمان خوانده هم ندارد. او حوصله ی مهمان ندارد. او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند.

امضای modirkol


لعنت الله بر قاتلان حسین بن علی بی ابیطالب

پنجشنبه 15 آبان 1393 - 16:39
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
modirkol
آفلاین


ارسال‌ها : 96
عضویت: 2 /2 /1393
تشکرها : 57
تشکر شده : 1
پاسخ : 1 RE حسنک
تمساح به چوچه اش طرز شکار ادم ها را می اموخت ،گفت وقتی کدام انسان را در دریا دیدی بسرعت بطرفش بیا و دور او 
یک چرخ بزن و به چشمانش نگاه کن و دور برو، باز بسرعت بیا و دور او باز یک چرخ بزن و بچشمان او سیل کن و برو و 
بار
سوم بسرعت بیا و شکارش کن.چوچه اش گفت نخیر من فکر میکنم وقت را نباید تلف
کنم ، همان بار اول که امدم می خورمش.تمساح بزرگ گفت :از من مشوره بود
دادم،تو که آرزو داری با همه گو و کثافاتش بخوری بخور ، من حرفی ندارم .
امضای modirkol


لعنت الله بر قاتلان حسین بن علی بی ابیطالب

پنجشنبه 15 آبان 1393 - 16:50
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.



انتخاب سریع یک انجمن