loading...
لارکتون پورتال جامع شامل اخبار،سرگرمی،روانشناسی،زناشویی،فال و طالع بینی،دکوراسیون
آخرین ارسال های انجمن
لارکتون بازدید : 122 1394/04/09 نظرات (0)

حکایت جالب مردی با دو همسر

 

در روزگاران قدیم، مرد میانسالی دو زن داشت. یکی از زنها مسن و دیگری جوان بود. هر یک از زنها، شوهرشان را خیلی دوست داشتند و تمایل داشتند که او در سنی متناسب با آنها به نظر آید.

پس از گذشت چند سال، موهای مرد به اصطلاح جوگندمی شد. برای زن جوان این اتفاق خوشایند نبود زیرا شوهرش را خیلی مسن‌تر از خودش نشان می‌داد. بنابراین هر شب موهای مرد را شانه می‌کرد و موهای سفیدش را می‌کَند.

 

لارکتون بازدید : 121 1394/04/08 نظرات (0)

داستان ضرب المثل چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است.

 

در انفاق کردن اطرافیان و نزدیکان بر دیگر افراد ارجحیت و الویت دارند.
منابع طبیعی کشور و نیز امکانات علمی، رفاهی، پزشکی و مانند آن در درجه اول باید در اختیار هم‌وطنانمان قرار گیرد. کاربرد: این مثل درباره کسانی به کار می‌رود که: خویشاوند نیازمند را رها کرده و به بیگانه خدمت می‌کنند؛ خانواده خود را در سختی و تنگی نگه داشته و خرج دوستان خود را متقبل شده‌اند؛ همسایه نیازمند خود را نادیده گرفته و برای تظاهر، به افراد ناشناس انفاق می‌کند.

 

لارکتون بازدید : 109 1394/04/03 نظرات (0)

داستان جالب:قدر همین شاه را باید دانست

 

پادشاهی از وزیر خود خشمگین شد به همین دلیل او را به زندان انداخت.مدتی بعد وضع اقتصاد کشور رو به وخامت گذاشت. بنابراین مردم از پادشاه خود ناراضی شدند و پادشاه هرکاری برای جلب رضایت آنها نمود،موفق نمی شد.لذا دستور داد وزیر را از زندان بیاورند.هنگامی که وزیر در محضر او حاضر شد گفت:مدتی است که مردم از من روی گردان شده اند،اگر توانستی رضایت آنها را جلب کنی من نیز از گناه تو می گذرم.وزیر گفت:...

 

لارکتون بازدید : 118 1394/03/27 نظرات (0)

 

داستان جالب « آرایشگر و خدا »

مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در بین کار گفت و گوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها در مورد مطالب مختلفی صحبت کردند. وقتی به موضوع خدا رسید آرایشگر گفت: «من باور نمی کنم که خدا وجود دارد.»


مشتری پرسید: «چرا باور نمی کنی؟»

 

لارکتون بازدید : 105 1394/03/23 نظرات (0)

داستان آمادگی برای رفتن

 

صاحب دلی برای اقامۀ نماز به مسجدی رفت. نمازگزاران او را شناختند و خواستند که پس از نماز، بر منبر رود و آن ها را پند گوید. او نیز پذیرفت.


نماز جماعت تمام شد. چشم ها همه به سوی او بود. مردِ صاحب دل برخاست و بر پلۀ نخست منبر نشست.

 

لارکتون بازدید : 95 1394/03/09 نظرات (0)

حکایت از گلستان سعدی

 

در يكى از جنگ‌ها، عده‌اى را اسير كردند و نزد شاه آوردند. شاه فرمان داد تا يكى از اسيران را اعدام كنند. اسير كه از زندگى نااميد شده بود، خشمگين شد و شاه را مورد سرزنش و دشنام خود قرار داد كه گفته اند: هر كه دست از جان بشويد، هر چه در دل دارد بگويد.


وقت ضرورت چو نماند گريز
دست بگيرد سر شمشير تيز

 

لارکتون بازدید : 142 1394/03/07 نظرات (0)

داستان بامزه خروس

 

می گویند مردی ، خروسی خرید و به خانه برد. وقتی وارد شد ، همسر جوانش ، سر و رویش را پوشاند و نهیب زد: ای مرد! غیرتت چه شده است؟ روزها که تو نیستی ، آیا من باید با این خروس که جنس مخالف است ، تنها بمانم؟ خروس را بیرون ببر و از هر که خریده ای به او بازگردان!

افزایش ممبر کانال
برای افزایش ممبر کانال و گروه های خود تنها با ثبت در سایت زیر افزایش ممبر دهید
حتی میتوانید برای تبادل با ما در ارتباط باشید تا محیطی رو برای تبادل شما کاربران آماده کنیم


ثبت کانال تلگرام

پس از اینکه کانال خود رو ثبت کردین و کانال شما در سایت تایید گردید در تلگرام پس از عضویت در کانال لارکتون @LaekTooN به مدیر کانال @Mehrdadam70 پیام دهید و تبلیغ خود را ارسال کنید

http://www.telegram.larktoon.ir

تعداد صفحات : 3

اطلاعات کاربری
نظرسنجی
در چه زمینه فعالیت داشته باشیم؟
آمار سایت
  • کل مطالب : 1633
  • کل نظرات : 91
  • افراد آنلاین : 186
  • تعداد اعضا : 126
  • آی پی امروز : 341
  • آی پی دیروز : 70
  • بازدید امروز : 929
  • باردید دیروز : 94
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 5
  • بازدید هفته : 2,841
  • بازدید ماه : 2,841
  • بازدید سال : 21,580
  • بازدید کلی : 1,269,882
  • روزنامه ها